۱۳۸۷ فروردین ۸, پنجشنبه

طنز کتابداری

طنز كتابداري « اخلاق » بر وزن « افعال » به صفات نيكو و ممدوح و حسن رفتار و زيبايي كردار گويند كه از محاسن و فضايل والا باشد ك هر كه از آن برخوردار شود در نزد عوام الناس محبوب القلوب گردد . اخلاق حرفه اي نيز داراي شان و جايگاه مهمي مي باشد بويژه در حرفه كتابداري كه كتابداران مدام با كاربران ريز و درشت سر و كار داشته و براي موفقيت در عمل خويش به اين سلاح كار نياز مبرمي احساس مي نمايند . علي الاسف در اين باره آثار قلمي و ادبي چنداني در دست نيست بدانگونه كه " ناسخ الكتب " در اثر خويش با عنوان " الخازن و ما ادريك ماالخازن ؟ " به اين نكته اشاره كرده و مي فرمايد : روزي نزد خازن المله ؛ امير المكاتب شهپراني شرف حضور داشتم و از وي در مورد اخلاق و نقش آن در حرفه مكتبه داري پرسش نمودم . ايشان نگاهي خردسوز به من انداخته و فرمودند : چــيــز بدي نيست ايـنـكه مي فرمائيد ( يعني اخلاق ) ولي بشرطها و شروطها و آن اينست كه به ابهت و جبروت مكتبه دار خدشه اي وارد نگردد . آنگاه ايشان سروده معرف شاهقلي خان اديب متخلص به " جوانمرگ " را قرائت كرده و ايشان را به سبب سرودن اين شعر مورد نكوهش بسيار قرار داده و سرزنش فرمودند . شاهقلي خان اديب ناخوشي اواخر عمر خود را به بدخلقي مكتبه دار شهر نسبت داده و مي فرمايند : اي واي شدم خسته ز بس داده امت پند آخر چه شده خلق تو گرديده چنين گند ؟ ديگر به خدا طاقت مــن طاق نـمـودي تا كي بود اين خلق تو اينگونه و تا چند ؟ در مكتبه شهر گرفتي تــو چنـان ژست كـز هيبت تــو پــاره بشد از دل مــن بند رفتم بــه طبيبي دل خــود بـاز نمودم گفتا كــه دگـر سود نبيني تــو ز پـيـونـد تا خواست كند پرسشي از علـت دردم گفتم كــه كــمي آب بـگـو بـهر من آرند چــون آب بـنـوشيدم و آرام گــرفتم بــا صـوت حزين داد زدم : دكـتـر دلبند ! با خلق بدش مكتبه داري بــه قساوت قلب مـن نـاكـام و " جوانمرگ " ز جا كند غاز غولنگ ميرزا در خاطرات خويش با عنوان " الخاطرات و الخطرات " نقلي دارد بدين مضمون كه : « مرا مدتي گذري بود بر مكتبه كبير اعليحضرت همايوني به سبب تحقيقات و مطالعات شخصي ؛ و از قضا در اين مكتبه مرا با مكتبه داري سروكار افتاد كه در بد خلقي و بد انقي مر او را حريفي هماورد نبود هر چه سعايت نمودم تا او را به صراط مستقيم رهنمون سازم اثري نبخشيد چندانكه ديگر سلام مرا بي عليك رها مي كرد . تعريض نزد امير المكاتب بردم و از وي تعويض آن مرد را طلبيدم . امير المكاتب مرا توصيه به صبر نمود و گفت : ما را نيز از وي دل خوش نباشد ليكن چاره اي نيست كه وي را طبق قواعد نتوان كاري كرد و بايد تا از كار افتادگي وي دندان بر جگر گذاشت علاوه بر آنكه وي از اقارب صدراعظم نيز باشد . مرا از اين گفته چندان شگفتي نيامد كه اين خود از سخافت قــواعــد آن روزگار بود ... . » از نشانه هاي ديگر " بد خلقي " ؛ " بد قولي " باشد كه در عوام و خواص اين ملك تداوم دارد و كتابداران را از اين قاعده مستثنا نيست . از نمونه اين بدقوليها ؛ عمل نكردن به وعده هاي مربوط به تهيه منابع مورد نياز مراجعان مي باشد بدانگونه كه " ميرزا قشنگ " خطاب به كتابداري كه براي تهيه منابع مورد نياز خويش او را سر مي دواند چنين سروده است : هر وعده و هر قول كه دادي الكي بـود هر عشوه و هر ناز كه كردي كلكي بود آن آش كه پختي تو براي من بـدبـخت با روغن انبوه چـو آبـي شـلـكي بــود دادي تو كتابي بــه من از روي مـشقت ليكن چه كتابي كــه سراسر كخكي بود لبخند مليح از لب مـن رخت فرو بست چون خنده پر زور تــو آخر خركي بود درباره هر چـيـز تـفـكر چــو نـموديم ديديم كـه در عـالـم واقع چپكي بــود ياري كه به پندار من از پول حذر داشت از اهل ريا بود، چرا ؟ چون پولكي بود آن نغمه كــه گفتيم صدايي ملكوتيست اكنون شده معلوم كه صوت نمكي بود عشقي كه هدر داد ز من عمر گرامي الحق والانصاف كه عشقي پفكي بود سالي چو گذر كرد شد اين نكته مسجل هر وعده و هر قول كه دادي الكي بــود

هیچ نظری موجود نیست: